دولت دوم؛ الگوی دولت جوان حزب اللهی (11)
دولت دوم؛
الگوی دولت جوان حزب اللهی (11)
8 دقیقه (زمان تخمینی مطالعه این متن)
کار برای خدا خستگی ندارد
شهید رجائی فرد مخلصی بود و واقعاً برای خدا کار میکرد. در یکی از سفرها که یک فرد روستایی کشاورز با ایشان ملاقات کرد و به او گفت : آقای رجائی خسته نباشید پاسخ شنید، کار برای خدا خستگی ندارد. همین روحیه خالصانه کار کردن و تواضع و ایمان او بود که همکاران او با جان و دل انجام وظیفه میکردند و از بودن با ایشان با آن صفا و اخلاصی که داشت به رغم کار سنگینی که بر عهده آنها بود نه تنها خسته نمیشدند بلکه احساس نشاط و لذت هم میکردند.
واقعیت را میگفت
شهید رجایی مقید بود در گفتارش مبالغه نکند. اینکه در سخنرانیها و مصاحبههایش گاهی از اوقات بعضی ایرادات و اشکالات را میگرفتند بهخاطر آن بود که مثلاً اگر ارتش را تصدیق میکرد یا از سپاه تعریف میکرد یا از فلان ارگان ذکر خیر میکرد، سعی داشت ذکر خیر را به همان اندازه که معتقد است و میداند بگوید نه بیشتر از آن. لذا ممکن بود این با بعضی از صحبتهایی که دیگران بر مبنای آن عمل میکردند تفاوت داشته باشد و گلههایی را برانگیزاند، اما او درست همان متن واقعیت را میگفت، لذا با دقت بر زبان و گفتارش مسلط بود. شهید رجایی یک انسان وارسته، پاک، خدایی، با اخلاص، با تقوا و از انسانهای نادر روزگار ما بود. مقام معظم رهبری
هر وقت تلفن میکردید حضور داشت
از خصوصیات شهید رجایی این بود که آدم پرکاری بود. به قدری این مرد در کار خستگی ناپذیر بود که آدم را به شگفت میآورد. آن روزی که ایشان رئیس جمهور شده بود و مرحوم شهید باهنر نخست وزیر، من میدیدم که گویا هنوز او نخست وزیر است، چون بعضی از کارهایی که باید شهید باهنر انجام میداد بهدلیل اینکه مرحوم باهنر هنوز گرم کار و آشنا به کار نشده بود، مرحوم رجایی انجام میداد و مسائل را رتق و فتق میکرد و بههمیندلیل هر وقتی از شبانهروز شما تلفن میکردید، این آدم حضور داشت و مشغول کار بود.
روی همه این نامهها نوشته شده محمدعلی رجایی
یک بار که به اتاق کار شهیدرجائی وارد شدم ساعت 12 شب بود و ایشان داشت کار میکرد. دیدم یک پتوی ساده از این پتوهایی که به سربازها میدهند را کف اتاقش پهن کرده و یک بالش هم کنار خودش گذاشته و مشغول باز کردن و مطالعه نامههایی است که جلوی روی او قرار داشت. به او گفتم لااقل نصف استراحتی را که در منزل میکنی اینجا بکن تا فردا صبح بتوانی با نشاط بهتری کارت را شروع کنی. گفت روی همه این نامهها که میبینی نوشته شده است محمدعلی رجایی و من مؤظف و مسؤول هستم که تک تک این نامههای مردم را بخوانم و جواب بدهم چون آنها به این امید نامههایشان را برای من فرستادند که به کارشان رسیدگی کنم.
گاهی در نخست وزیری میخوابید
شهید رجایی تکه کلامهای خاصی داشت. بعضی وقتها که سرزده به اتاق کار ما وارد میشد لبخندی میزد وگفت خدا قوت. ما در این مدت کار با شهید رجایی اصلاً عبارت خسته نباشید را از ایشان نشنیدیم. شهید رجایی اعتقادی به خستگی در کار نداشت. بعضی وقتها که تا پاسی از شب کار میکرد، دیگر به منزل نمیرفت و در نخست وزیری می خوابید.
تا پاسی از شب کار میکردند
یک بار که با شهید رجایی قرار ملاقات داشتم، با اینکه ایشان نخست وزیر بودند و گرفتاریهای زیادی داشتند، اما چون نسبت به حل مشکلات مردم مناطق جنگی حساسیت زیادی نشان میدادند به من که فرماندار شهر دزفول بودم یک ساعت وقت دادند. وقتی وارد دفتر ایشان شدم، دیدم اکثر کارمندان دفتر رفتهاند. در این یک ساعت شاهد بودم شهید رجایی بهخاطر رعایت حال کارمندان دفتر خود که بهدلیل اوضاع جنگی فشارهای زیادی را متحمل میشدند، خودشان کارهایشان را انجام میدهند. مثلاً اگر میخواستند به کسی تلفن کنند شخصاً شماره میگرفتند و صحبتکردند. ایشان تا پاسی از شب در دفترشان کار میکردند.
همه از پا در میآمدیم
در مسافرتهایی که با بعضی از دوستان در خدمت شهید رجایی بودیم همه از پا در میآمدیم و توان و استقامت خود را از دست میدادیم، اما ایشان یکی پس از دیگری برنامههای خود را انجام میداد. خود من بارها شاهد بودم محافظی که همیشه پشت سر شهید رجایی سرحال و هوشیار مراقب اطراف بود، آخر شب یعنی ساعت 12 و 5/12 شب که میشد دیگر توان نداشت و مداوم چرت میزد و آثار خواب و علائم خستگی در چهرهاش پیدا بود. چون همهی اعضای هیأت و محافظین همراه ایشان از ساعات اولیه صبح که بیدار میشدند به همراه ایشان در برنامههای کاملاً فشرده ساعت به ساعت از نقطهای به نقطه دیگر میرفتند و لذا خیلی خسته میشدند، اما ایشان گویی اصلاً چیزی به نام خستگی نمیشناسد. پس از شهادت ایشان بود که احساس کردیم علت آن همه پرکاری این بود که گویی می دانست که فرصت زیادی برای زنده ماندن ندارد تا آنرا با رفع خستگی و استراحت سپری کند.
من مزدم را قبلا گرفتم
یک بار به شهید رجایی گفتم شما که در سفرها این همه ملاقاتهای فشرده و برنامههای متعدد دارید، چطور احساس خستگی نمیکنید؟ تبسمی کرد و گفت کسی خسته میشود که مزدور است و برای رسیدن به مزدی کار میکند. بعد گفت من مزدور نیستم که احساس خستگی کنم. من مزدم را قبلاً گرفتهام. پرسیدم چه وقت؟ گفت وقتی انقلاب پیروز شد.
پرکار به رغم خستگیهای زیاد
در سفری که شهید رجایی به خوزستان داشت ایشان را فرد بسیار پرکاری دیدم. پس از بازدید از کشت و صنعت کارون شب را در آنجا خوابیدیم. اذان صبح که گفته شد ایشان و هیأت همراه برای نماز برخاستند و من شاهد بودم که به رغم خستگیهای زیاد روز قبل و در اثر برنامههای فشردهای که داشتند بلافاصله کارشان را شروع کردند.
احساس مسؤولیت میکرد
نیمه شب هر وقت کاری پیش میآمد شهید رجایی پای تلفن بود. هرجا مشکلی بود به او تلفن میزدند و او نمیگفت که چرا مرا بیدار کرده اید. احساس مسؤولیت میکرد و دفتر کارش را ترک نمیکرد. در همه جلسات حاضر بود تا به کارهای مملکت برسد و الا در جلسهای که شهید شد ضرورتی نداشت رئیس جمهور در آن شرکت کند. جلسهای بود که افراد سطوح دوم و سوم در آن شرکت میکردند، ولی او میرفت برای اینکه از نزدیک به کارها برسد.#
- دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ب.ظ