کودتای سوم اسفند؛ کودتاى رضاخانى؛ کودتاى 1299؛ مشروطه؛ قزاقها؛ رضاخان؛ کودتاى انگلیسى؛ رضانام تا رضاخان
کودتاى انگلیسى سوم اسفند؛
سرآغاز سیاهترین استبداد تاریخ ایران
(به مناسبت صدمین سالگرد کودتاى رضاخانى ؛ سوم اسفند)
15 دقیقه (زمان تخمینی مطالعه این متن)
کلیدواژه: کودتای سوم اسفند؛ کودتاى رضاخانى؛ کودتاى 1299؛ مشروطه؛ قزاقها؛ رضاخان؛ کودتاى انگلیسى؛ رضانام تا رضاخان
اشاره: بخش مهمى از هویت یک ملت، ریشه در تاریخمندى آنها یعنى خودآگاهى تاریخى و زنده بودن حافظه تاریخى آن ملت است. ملتى که تاریخ خود را نداند یا فراموش نماید، محکوم به تکرار آن و حرکت به قهقرا است. بههمینجهت از موضوعات برجسته بیانیه گام دوم، موضوع آگاهى از تاریخ است: «عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهى خود یا گوش سپردن به تجربهى دیگران نمىتوان دانست.» و «براى برداشتن گامهاى استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از اینراهبرد غفلت شود، دروغها به جاى حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهاى ناشناخته قرار خواهد گرفت.»
یکى از مقاطع مهم و نقاط عطف تاریخ معاصر ما، کودتاى سوم اسفند رضاخانى است. امام خامنهاى درباره اهمیت این رویداد مىفرماید: «حکومت رضاشاه از سلطنتش که شروع نشد، از کودتاى 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد... پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حرکت انگلیسى... زمینه را براى یک حکومت استبدادى مطلق، یعنى همان چیزى که مشروطه ضد او آمده بود، فراهم کردند و بعد هم در سال 1299 این مُستبد را آوردند سر کار؛ یعنى چهارده سال طول مىکشد [از نهضت مشروطه در سال 1285 شمسى تا کودتاى 1299] تا جامعهى استبدادىاى را که بهوسیلهى نهضت ملى و اسلامى مردم داشت مُضمحل مىشد، با مقدماتى که خودشان انجام دادند، به یک جامعهى استبدادی غیر قابل اضمحلال تبدیل کنند.» (09/ 02/ 1385)
صد سال پیش، در اسفند 1299 شمسى، قواى قزاق به فرماندهى رضا خان از قزوین بهسوى تهران حرکت کرده و بدون هیچ مانعى، در سوم اسفند، تهران را تصرف نمودند. قواى قزاق، نیروى نظامى ویژهاى بود که در سال 1258 شمسى به درخواست ناصرالدین شاه قاجار و در پى قراردادى بین ایران و روسیه تزارى، تشکیل شد. این قوا، براى چندین دهه مهمترین نیروى نظامى ایران بهشمار مىرفت و نقش مهمى در تاریخ ایران ایفا کرد.
با ورود قزاقها، احمدشاه قاجار از روى ترس و ناچارى، رضاخان را بهعنوان فرمانده کل قوا و همدست وى، سیدضیاءالدین طباطبایى را به سمت نخست وزیرى منصوب کرد. این کودتا که بعدها به «کودتاى سوم اسفند» معروف شد ازجمله رویدادهاى تاریخى است که باید ابعاد آنرا مورد بررسى قرار داد. بهطور مثال در این خصوص با دو تحریف بزرگ مواجه هستیم:
تحریف اول؛ انکار نقش انگلستان در کودتاى سوم اسفند
کودتاى سوم اسفند، صد در صد یک کودتاى انگلیسى بود و رضا شاه خود در جلسهاى با حضور چند نفر ازجمله دکتر مصدق و... اظهار مىکند: «من را انگلیسىها آوردند.» اساسا در ایران آن زمان، با توجه به سلطهاى که انگلستان داشت چنین حرکت بزرگى نمىتوانست صورت بگیرد و تأیید انگلستان را نداشته باشد.
اما متأسفانه در تاریخ نگارىها، هم دوره پهلوى و هم بعد از انقلاب، برخى از افراد سعى کردند که در این مسأله بدیهى تشکیک و تحریف کنند؛ در حالیکه آنهایى که این مسأله تردید مىکنند، به نظر مىرسد یا از عالم سیاست اطلاعى ندارند یا اینکه با ترفندهاى پیچیده انگلیسىها در اعمال نفوذ و اعمال سلطه آشنایى ندارند.
در آن زمان، دوره استعمارگرى به این شکل که جایى را اشغال و مستعمره کنند، دیگر گذشته و تمام شده بود و بهترین شکل استعمار این بود که با روى کار آوردن افرادى که بدون هزینه منافع ما را تأمین مىکنند، هم شائبه اشغال کشور را از اذهان از بین ببرند و هم آن هزینههایى که اشغالگرى و مستعمره کردن دارد، را متحمل نشوند.
انگلیس خواست با روى کار آوردن رضاخان در هزینههاى استعمارى خود صرفهجویى کند. انگلستان بعد از جنگ جهانى اول، با اینکه پیروزهاى بزرگى به دست آورده بود، بهشدت آسیب دید و از لحاظ اقتصادى بهشدت در مضیقه قرار گرفت؛ اینکه نیروهاى خود را از ایران خارج کرد و بعد ترجیح دادند که یک فردى به نام رضاخان با تأسیس ارتش نوین همه خواستههاى آنها را برآورده کند، در راستاى همین صرفهجویى بود.
تحریف دوم؛ القاء مفیدانگارى کودتاى سوم اسفند
برخى کودتاى سوم اسفند را مفید مىدانند و مىگویند ما در شرایطى بودیم که مشروطه تقریباً شکست خورده بود، وثوقالدوله قرارداد ننگین 1919 را امضاء کرده و کشور شرایط ازهمپاشیده و بسیار فلاکتبارى داشت؛ قیامها تجزیهطلبانه نیز وجود داشت و احمد شاه هم قدرتى نداشت و ناکارآمد بود. رضا خان و سیدضیاء با هم آمدند و کشور را از فروپاشى نجات دادند.
در جواب این مغالطه تاریخى باید گفت، اولاً باید عوامل بهوجود آمدن وضعیت قبل از کودتا را بررسى کنیم؛ ثانیا باید ببینیم این ادعا که قیامهاى که صورتگرفته، قیامهاى تجزیهطلبانه بوده است، آیا ادعاى درستى است؟ مثلا آیا قیام شهید میرزا کوچک خان، حرکتى تجزیهطلبانه بود؟
در بررسى اول، باید بدانیم که انگلستان و روسیه تزارى بنا را بر این گذاشتند که ایران باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود؛ آن وقت چطور مىشود یک کودتاى انگلیسى بهعنوان راه نجات ایران قلمداد شود در حالى که خود انگلیسىها زمینه اضمحلال ایران و نابودى ایران را فراهم کردند؛ فراموش نکنیم در سال 1907 انگلیس و روس با هم قرارداد مىبندند که ایران را به سه قسمت تقسیم کنند و در سال 1915 آن قسمت میانى که مال دولت و ملت ایران بود آن هم برداشته مىشود و بین دو قدرت تقسیم مىشود و بنا بر نابودى ایران بود، حتى در پایان جنگ جهانى اول، قرار بود اصلا ایرانى وجود نداشته باشد که اقدام بلشویکى در روسیه شرایط را به هم زد، و عنایات الهى و اهل بیت و مقاومت مردم ایران بود که ایران را نگه داشت؛ ایران شیعهخانه اهل بیت است. البته این رفع مسؤولیت از نیروهاى مدافع کشور در هر دوره و هر زمانى نمىکند ما باید کار خود را انجام دهیم ولیکن عنایتى وجود داشت و باعث شد که این کشور از سقوط و اضمحلال نجات پیدا کند در حالیکه همه شرایط براى نابودى ایران فراهم بود.
در مورد نکته دوم هم، واقعیت این است که میرزا کوچک خان با شهید مدرس به این علت قیام کردند که گیلان را نجات بدهند و از گیلان به سمت تهران حرکت کنند و بعد حاکمیت را از دست کسانىکه به زعم آنها در آن دوره باعث انحراف مشروطه شده بودند، نجات دهند. میرزا علیه اشغال ایران توسط روس و انگلیس قیام کرد، اما متأسفانه قیام وى به تجزیهطلبى تحریف شد. میرزا علیه قرارداد سال 1919 و نفوذ انگلیس و اشغال ایران توسط روس و انگلیس قیام کرد. نقدهایى که به نهضت جنگل وارد است، اصالت این قیام را زیر سؤال نمىبرد براى اینکه اینها واقعاً در صدد مقابله با نفوذ انگلیس بودند، در صدد نجات ایران بودند، تجزیهطلب نبودند.
قصد شهید شیخ خیابانى نیز تجزیهطلبى نبود، قصد وى اعاده مشروطه است؛ یعنى یک جریانى از مشروطهخواهانى که واقعاً صادقانه وارد مشروطه شدند، باور داشتند که مشروطه مىتواند ایران را نجات دهد و وقتى دیدند که کلاه سر آنها رفته است و جریان دیگرى غالب شد، به این نتیجه رسیدند که در صدد احیاى مشروطه قیامهایى را ترتیب دهند. بنابراین هیچ عقل سلیمى قبول نمىکند که کودتا مفید بود، آن هم بعد از یک نهضت بزرگى به نام مشروطیت که اتفاقاً براى خاتمه دادن به استبداد در ایران آمد.
اینکه جریان تحریف، کودتاى سوم اسفند را «قیام» مىگذارند، چیز تازهاى نیست؛ آنها کودتاى آمریکایى 28 مرداد را هم، قیام ملى مىگویند؛ اصولا هیچوقت کودتاگر نمىگوید من براى خیانت کودتا کردم و مىخواهم بر خلاف منافع ملى حرکت کنم؛ بلکه مىگوید من آمدهام ایران را از بحران نجات بدهم. کودتا ملت ما را به راه انحرافى برد؛ «طالبوف»که خود جزء مشروطهخواهان غربگرا محسوب مىشود، وقتى این هرج و مرج را دید، فهمید قرار نیست در ایران مشروطه مستقر شود، وقتى نماینده شد نیامد و گفت ما از یک استبداد تک شاخ به یک استبداد صد شاخ مبتلا شدیم که اسم استبداد اول را استبداد فردى و دوم را استبداد جمعى مىگذاریم. در دوره پس از مشروطه، یک استبداد قدیمى، استبداد روشنفکرى مىشود.
نباید فراموش کنیم، سیاست انگلستان اساساً دائر بر نابودى ایران بود، حتى امروز هم این سیاست، یعنى محدود و کوچک کردن ایران و تجزیه ایران در دستور کار نظام سلطه است. قدرتهاى بزرگ نمىتوانند یک ایران مقتدر و قوى را در این منطقه تحمل کنند؛ در دوره قاجار نمىتوانستند و اکنون نیز به دهها دلیل نمىتوانند؛ اگر در دوره قاجار بحث صیانت از هندوستان بود اکنون بحث بیدارى اسلامى، انقلاب اسلامى و آرمانهایى که انقلاب اسلامى دارد و موقعیت و قدرت ایران مطرح است؛ اصلاً نمىتوانند چنین کشور قدرتمندى را تحمل کنند؛ مىدانند که مُخلّ سیاستهاى تجاوزگرانه و توسعهگرانه آنها خواهد بود. (اقتباس از مباحث دکتر موسى حقانى)
معرفى کـتاب «رضانام تا رضاخان» (زندگى نامه رضاشاه پهلوى از 1256 تا 1299)
در میان این تحولات تاریخ معاصر ایران، کودتاى سوم اسفند 1299 موسوم به «کودتاى سیاه» نقشى کلیدى در آینده ایران برجاى گذاشت. با این اتفاق، دولتى دستنشانده براى نخستینبار در تاریخ ایران ظهور یافت و روند اجتماعى و فرهنگى جامعه ایران بهکلى بههمریخت. بههمینسبب استکه رضاخان پهلوى بهطور عام و واقعه کودتاى سوم اسفند بهطور خاص، حائز اهمیت فراوانى است و باید مورد مداقه قرار گیرد.
بدین منظور مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى در آستانه صدمین سالگرد کودتاى سوم اسفند 1299، دست به خوانشى تازه از زندگى مُهره نظامى کودتا و سرسلسله دودمان سلطنتى پهلوى، زده است. «رضانام تا رضاخان: زندگى نامه رضا شاه پهلوى از 1256تا 1299» عنوان کتابى به قلم هدایتالله بهبودى است که به حیات سیاسى و اجتماعى رضا شاه از بدو تولد تا کودتاى سوم حوت مىپردازد. در کتاب حاضر، علاوه بر زندگى رضا خان، تا حدى زمانه او هم مورد بحث و نظر قرار مىگیرد: آثار انقلاب اکتبر روسیه بر ایران، پایان جنگ جهانى اول، قرارداد 1919، ارتقاى بریگاد (تیپ) قزاق به دیویزیون (لشگر)، سرازیرى مستشاران نظامى و مالى بریتانیا به ایران، استحاله قزاقخانه روسى به انگلیسى و سیاست انگلستان در ایران.#
- دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ