میز اول

تحلیل سیاسی

میز اول

تحلیل سیاسی

جهاد علمی؛ روح حاکم بر آثار شهید مطهری

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۵۷ ق.ظ

جهاد علمی؛
روح حاکم بر آثار شهید مطهری

 

(به مناسبت سالروز شهادت آیت الله مطهری)

 

 

12 دقیقه (زمان تخمینی مطالعه این متن)

 

       کلیدواژه: جهاد علمی؛ شهید مطهری؛ علم الوراثه؛ علم الدراسه؛ پیوند؛ ارث؛ پروتستانتیسم

 برای ادامه متن کلیک کنید.

شهید مطهری؛ صاحب علم الوراثة

بخش وسیعی از برکات وجودی شهید مطهری، علم الوراثة است. فرق است بین «علم الدراسة» و «علم الوراثة»؛ این علم الدراسه را همه ما در حوزه‌ها و دانشگاه داریم. بعد در پایان هم ممکن است به سنّ و سالی برسیم یا بنا به اتفاقی ببینیم آنچه خوانده‌ایم همه از یاد رفته است، کم نبوده اند عالمانی که «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا»(حج:5)- و برخى از شما به غایت پیرى مى ‌رسد به گونه‌اى که پس از دانستن بسیاری از چیزها، چیزى نمى‌داند-.

اما برخی از عالمان هستند که هر چه سالمندتر و کهنسال‌تر می‌شوند و سنّ‌شان بالاتر می‌رود، عمیق‌تر می‌شوند. سِرّ اینکه بعضی از علوم زود رخت برمی بندد، ولی بعضی از علوم نه تنها از بین نمی‌روند بلکه عمق و وسعت پیدا می‌کنند در همین تفاوت «علم الدراسة» و «علم الوراثة» است.

 

تفاوت علم الوراثة و علم الدراسة

اینکه گاهی علم ما بدرد ما نمی‌خورد و موجب نجات ما نمی‌شود به این دلیل است که علم ما علم‌الدراسه است نه الوارثه؛ چون این علم الوارثه است که نور است و موجب نجات می‌شود. علم الوراثه در اختیار انبیاء الهی و معصومین علیهم السلام است اینکه در حدیث نورانی آمده است «العُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاء» به این معنا است که عالمان دین یک سلسله درس‌های عادی را می‌خوانند و عالم می‌شوند اما آنچه مقصود اصلی است این است که بکوشیم که از انبیاء الهی ارث ببریم.

حیف است که از این عمر گران مایه و سرمایه عظیم برای فهمیدن و ارث بردن علم الوراثه بهره نبریم، که اگر نبریم دچار خسران بزرگ شده ایم، چون تنها این نوع از علوم است که نجات دهنده است و انسان را در جهان بعد از مرگ نیز همراهی خواهد کرد.

اگر انسان علم الوراثه را ارث ببرد در تلخ‌ترین شرایط هم از یاد او نمی‌رود و موجب نجات او می‌شود؛ اما باید بدانیم علوم دیگر که درحوزه و دانشگاه بیان می‌شود علم الدراسه می‌باشند اما علم الوراثه از کنار سجاده می‌آید و موجب نورانیت می‌شود. اگر انسان بخواهد از علوم انبیاء ارث ببرد تا از دورن، خود را پاک نکند و صیقل ندهد و تا از اوصاف زشت هجرت نکند و تا خود را در محکمه عقل و شرع وزن و محاسبه نکند، نمی‌تواند از علم انبیاء ارث ببرد. انسان به هر اندازه که به این ذوات مقدسه معرفت پیدا کند و به علوم وحیانی و الهی آنها نزدیک شود، به همان اندازه به خدای متعال نزدیک خواهد شد و کسب فیض خواهد کرد.

 

راه و رسم نیل به علم الوراثة

در وراثت، «کسب» شرط نیست، «پیوند» شرط است. ما یک ارث داریم یک مال التجاره. مال التجاره را انسان با کسب به دست می‌آورد، اما ارث را که با کسب به دست نمی‌آورد، با پیوند به دست می‌آورد. اگر کسی با خدا و اهل بیت علیهم السلام رابطه داشت، این پیوند باعث می‌شود به او ارث بدهند. اینکه علما ورثه انبیا هستند، نه علمای کسبی، نه علمای درسی، علمای ارثی. وقتی وجود مبارک حضرت امیر و سایر ائمه علیهم السلام در رابطه علم الوراثه سخن گفته‌اند فرموده‌اند:

(1) «مَنْ عَمِلَ بَما عَلِمَ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ(بحارالانوار، ج۶، ص۳۶۳).

(2) «هرکه دل از دنیا بَرکَنَد، خداوند حکمت را در دلش استوار گرداند.»َن زَهِدَ فی الدُّنیا أثْبَتَ اللّه ُ الحِکمَةَ فی قَلبِهِ(الکافی، ج1، ص128)).

(3) «اگر از خدا چنان که سزد مى‌ترسیدید، علمى به شما آموخته مى‌شد که جهل و نادانى با آن همراه نیست.»َو خِفتُمُ اللّهَ حَقَّ خِیفَتِهِ لَعُلِّمتُمُ العِلمَ الّذی لا جَهلَ مَعَهُ(کنز العمّال، ح5881)). همه کسانی که با شهید مطهری حشر و نشر داشتند از اخلاص او، صفای ضمیر او، تقوا و خشیّت او، وارستگی او از دنیا به‌خوبی یاد می‌کردند. آثار و برکات علم الوراثة در او مشخص بود.

 

پیرایش مفهومی معارف اسلام ناب؛ عمدهترین برکت وجودی شهید مطهری

شهید مطهری، افشاگر توطئه استعماری تأویل ظاهر دیانت، به باطن الحاد و مادیّت، شرقیت و غربیت است، همان خط مبارزه‌ای که شهید شیخ فضل الله نوری در جریان مشروطه بنیان نهاد. پنجاه سال پیش از اوج‌گیری جریان مشروطه یعنی، سازمان فراماسونری «فراموشخانه» میرزا ملکم خان تأسیس شد که هدف اساسی آن، اجرای تز استعماری «اسلام‌زُدائی در جهت غرب‌زدگی» بود. فراموشخانه می‌خواست ملت ما را از هویت‌اش تهی سازد و غرب‌زدگی را به عنوان ایدئولوژی تسلیم در برابر سلطه استعماری غرب، به وی تزریق کند. برای اجرای چنین نقشه‌ای، طبیعتاً استعمار به قشری نیازمند بود که در برابر علمای دین -که پاسدار و حافظ اصالت‌های فرهنگ اسلامی ایرانی بودند- قد علم کند و مجری سیاست شیطانی اسلام‌زدایی باشد. و اینجاست که برای اولین بار در تاریخ کشورمان، به گروهی برمی‌خوریم با نام «منور الفکران» و «روشنفکران» که عمدتاً مخلوق و مصنوع فراموشخانه‌اند.

 

اتخاذ سیاست «مسخ اسلام» به جای «مبارزه مستقیم»

اما، مسیر حوادث، به نظام استعمار خیلی زود نشان داد که مبارزه با مذهب و مرجعیت دینی، در ایران چندان ساده و آسان نبوده و خصوصاً در افتادن مستقیم و آشکار با مذهب و روحانیت، نه تنها نتیجه مطلوب را بدست نمی‌دهد که واکنش سریع و حاد ملت را نیز در پی دارد. لذا فراموشخانه، چندی پس از تأسیس، با اقدام مرحوم حاج ملا علی کنی و همراهی سایر علماء تعطیل شده و عناصر دست‌اندرکار آن نیز تبعید و پراکنده می‌گردند.

همچنین، با قیام عمومی ملت علیه قرارداد استعماری امتیازات رویتر -که دلال و واسطه انعقاد آن، همان قشر روشنفکر فراموشخانه‌ای و رهبر قیام علیه آن نیز، ایضاً مرحوم حاج ملا علی کنی بود-، باز استعمار و ایادیش، طعم تلخ شکست و ناکامی را در کام خویش احساس می‌کنند. و از همه مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر، نهضت تحریم تنباکو بود که کار را یکسره کرد و کاملاً نشان داد که مذهب و روحانیت در این کشور، شکست‌ناپذیربوده و در افتادن صریح و آشکار با آن دو، به هیچ وجه مقرون‌به‌صرفه و موفقیت‌آمیز نیست. این تجربیات پی در پی، استعمار را در مبارزه با مذهب و روحانیت به اندیشه بیشتری واداشت و همین‌جا بود که به لزوم سرمایه‌گذاری بیشتری روی شیوه مبارزه غیرمستقیم از این دو طریق پی‌برد:

(1) مسخ و تحریف مذهب تحت عناوینی نظیر «پروتستانتیسم اسلامی»، «ارتجاع‌زُدایی از اسلام» و «پیرایش‌گری اسلام» -که اسماً و رسماً، برای اولین‌بار از حلقوم ایادی فراموشخانه نظیر «میرزا یعقوب خان ارمنی»، «میرزا ملکم خان»، «فتحعلی آخوندوف» و... گفته شد-.

(2) القاء ایدئولوژی استعماری در بخشی از روحانیت، ایجاد شکاف میان روحانیت و به انزوا کشیدن و بیرون راندن بخش اصیل و آگاه روحانیت از صحنه. در اجرای همین سیاست شیطانی بود که دو دسته از روحانیون در دام استعمار افتادند و خواسته و ناخواسته پل رسیدن استعمار به مقاصد و مطامع شومش گردیدند: یک دسته: دنیاپرستان قدرت‌طلبی که به کسوت روحانیت درآمده بودند و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام «مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا»(نهجالبلاغة: حکمت147) نظیر «ملک المتکلمین»، «سیدجمال‌الدین واعظ اصفهانی»، «سید حسن تقی‌زاده» و...  دسته دیگر: روحانیون دلسوز و خیرخواه اما مع الأسف ناآگاه و کم‌بصیرت که به تعبیر قرآن فریفته «تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ»(آلعمران: 196) شده بودند و علی‌رغم روشنگری‌های شیخ فضل الله نوری، در وقت خودش نتوانستند حق را از باطل تشخیص دهند. نظیر شادروان سید محمد طباطبائی که در اواخر عمر، با مشاهده نتایج سوء مشروطه، متنبه شده و شدیداً پشیمان و افسرده بود و حتی بر روی خاک‌های پشت بام خانه‌اش می‌افتاد و زار می‌گریست. استعمار، هر دوی این دو دسته «روحانی‌نمایان سازشکار» و «روحانیون ساده‌اندیش و رنگ‌پذیر» را به خدمت گرفت و نهضت اصیل عدالتخانه جریان «روحانیت سازش‌ناپذیر و مقاوم» منحرف ساخت و شیخ فضل الله نوری شهید را نیز در فرجام، بر سر دار فرستاد.

محتوای عمده لوایح و اعلامیه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه مرحوم شیخ فضل الله و سایر علمای بیدار و پرهیزگار آن زمان افشای سیاست مسخ اسلام و در ستیز با جریان استعماری وارداتی پروتستانتیسم اسلامی است. مثلا در اعلامیه شیخ شهید، مورخه دوشنبه 18 جمادی الثانیه ۱۳۲۵ ه.ق در ایام تحصن در حضرت عبدالعظیم می‌خوانیم: «... روزنامه‌ها و شب نامه‌ها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سب علماء و طعن در احکام اسلام. و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعی را از آن تغییر داد و تبدیل به احسن و انسب نمود. و آن قوانینی که به مقتضای یکهزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است باید همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات امروز مطابق ساخت. از قبیل اباحه مسکرات، اشاعه فاحشه‌خانه‌ها، و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان... .»

 

پاکدینی کسروی و اصلاح دین شریعت سنجگلی، تداوم جریان پروتستانتیسم اسلامی

بعد از شکست نهضت عدالت‌خانه و مشروطه مشروعه شیخ شهید و استقرار دیکتاتوری رضاخانی، فقط دو خانه در ایران خفقان‌زده، اجازه فعالیت می‌یابد، یکی خانه کسروی و طرفدارانش و دیگر خانه شریعت سنگلجی و هم خطّان‌اش اسدالله خرقانی و دیگران که هر دو ادامه‌دهندگان همان خط پروتستانیسم اسلامی هستند که از فراموشخانه به ارث رسیده است. کسروی، عضو «انجمن آسیایی همایونی لندن» بزرگ‌ترین لژ فراماسون در خاورمیانه بود. شریعت سنگلجی نیز با شعار اصلاح دین و خرافه‌زدائی از اسلام در کتاب «کلید فهم قرآن» می‌گوید که من متنبه و آگاه شدم که اسلام واقعی، غریب و ناشناخته مانده! و این اسلامی که علما می‌گویند و در ذهن عموم مطرح است غیر از آن اسلامی است که پیامبر آورده است!.

نگارش کتاب «کشف اسرار» توسط امام خمینی رضوان الله علیه در تقابل با افکار و آراء این دو نفر و ترور کسروی -که با فتوای مرحوم آیت الله سیدمحمد تقی خوانساری، و به دست گروه شهید نواب صفوی انجام گرفت- در حقیقت مظهری از مبارزه روحانیت سازش‌ناپذیر و مقاوم بود با همین جریان استعماری پروتستانتیسم اسلامی.

 

شهید مطهری؛ میداندار مبارزه با جریان استعماری پروتستانتیسم اسلامی

اما اوج مبارزه مؤثر و عمیقی که جریان اصیل اسلامی با جریان استعماری پروتستانتیسم اسلامی با محوریت شخصیت شهید مطهری شکل گرفت. جریان پروتستانتیسم اسلامی در دهه 30 تا 60 شمسی، از یک طرف، هم کاملا غرب‌زده شده بود و مبتنی بر اصول فرهنگ استعماری، یا دین را کاملا کنار گذاشته بود و یا آن را مطابق با مذاق نفس اماره جهان‌خوار تمدن غرب تأویل می‌نمود؛ و هم از طرفی شرق‌زده شده بود و با رویکردهای مارکسیستی، قرآن و تعالیم اسلام را تفسیر و ترجمه می‌کرد و قرائتی التقاطی را در ذهن‌ها و اندیشه‌های جامعه آن روز تزریق می‌کرد. به همین جهت روح حاکم بر آثار شهید مطهری را مبارزه با سیاست مسخ اسلام می‌باشد.(اقتباس از سخنرانی حضرت آیت الله جوادی آملی در سیامین سالگرد شهادت استاد مطهری و کتاب «شهید مطهری افشاگر توطئه تاویل ظاهر دیانت، به باطن الحاد و مادیت» تألیف مرحوم حجةالاسلام و المسلمین علی ابوالحسنی (منذر))#

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۵۷ ق.ظ
  • میز اول