سیدالاسرا
شهدشهود
سیدالاسرا
به مناسبت سالروز درگذشت سید علی اکبر ترابی فرد
دزد قالیچه
نجف بودیم. صدای آی دزد آی دزد که بلند شد، رفتم داخل کوچه. دزدی قالیچهای از منزل سید علی اکبر زیر بغل داشت که به تور مردم افتاد. مرحوم ابوترابی با عجله خود را به کوچه رساند. دست سارق را گرفت و گفت: آقا جان! چرا بدون خوردن صبحانه رفتی؟! به آن افراد هم گفت: این شخص مهمان ماست و من خودم قالیچه را به او دادم. کاری به او نداشته باشید. با هم به منزل آمدند. سارق شرمنده نشسته بود و منتظر بود که آقای ابوترابی تحویل پلیسش دهد. همسر سید، صبحانهای از بهترین سر شیرهای نجف تهیه کرده بود. اما خبری از پلیس نبود. موقع رفتن آقای ابوترابی قالیچه را زد زیر بغلش، قبول نمیکرد. گفت: اگر نبری همسایهها میفهمند، شما صاحب این قالیچه نبودهای. با شرمندگی قالیچه را برد. صبح روز بعد با گریه و شرمندگی آمده بود در خانه سید. توبه کرده بود. میگفت: شما هدایتم کردید. میخواهم دستم را بگیرید.
مشگلگشا
پدر بزرگم وصیت کرده بود که مبلغ 18 هزار تومان به سید علی اکبر کمک کنیم تا خانه بخرد. روزی پدرم به منزل ما آمد و آن مبلغ را به من داد و گفت اینرا در جایی نگهداری کنید تا زمان خودش به ایشان بدهیم. بعد از چند روز که برادرم خانهمان آمد، ناخواسته داستان آن مبلغ را به او گفتم. خیلی خوشحال شد گویا میخواست بال دربیاورد. گفت: برو آن پول را بیاور. پرسیدم: میخواهی با این پول چه کنی؟ گفت: نانوای محلهمان چند روزی است که ورشکسته شده و با پنج فرزند میخواهد خانهاش را بفروشد تا قرضهایش را بدهد. دیشب به اهل بیت(ع) متوسل شدم تا بتوانم مشکل ایشان را حل کنم و الان هم خوشحالم که میتوانم با این پول بدهی او را بدهم.
مرد عظیم
صبح بود، رئیس صلیب سرخ که فردی کار کشته و باسواد بود، پس از سالها به اردوگاه ما آمد. درخواست کرده بود که با بزرگان و فرماندهان اسرا صحبت کند. صحبتهایش با حاج آقا حدود یک و نیم ساعت به طول انجامید، وقتی حرفهایشان تمام شد، پرسیدم: بزرگ ما را چه طور دیدید؟ گفت: اگر در دنیا فقط 5 نفر سیاستمدار مثل ایشان داشتیم، دنیا اصلاح میشد. ایشان واقعا مرد عظیمی هستند و من نظیرشان را در هیچ اردوگاهی ندیدهام.#
- يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ق.ظ