سردار جهادگر
شهدشهود
سردار جهادگر
به مناسبت سالروز شهادت سیدمحمدتقی رضوی مبرقع
در کنار مردم
چند ماهی بیشتر از دوره سربازی محمد تقی نگذشته بود که نفسنفسزنان وارد خانه شد. با دستور امام به ترک پادگانها، او هم فرار کرده بود. از او خواستم تا مدتی در خانه بماند تا قیافهاش تغییر کند. سید محمد تقی زیر بار نرفت. لبخند زنان گفت: مادر! من فرار نکردهام که در خانه بنشینم. آمدهام که فعالیت کنم و اعلامیههای امام را پخش کنم. میخواهم بهجای اینکه روبروی مردم باشم، در کنارشان قرار بگیرم. موقع رفتن هم گفت: اگر کسی از سربازها آمد سراغ من، او را به داخل خانه راه دهید تا لباسهایش را عوض کند.
ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.
توصیه امام
سید از پارتیبازی خیلی بدش میآمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره میشد، بیرونش میکرد. میگفت: امام(ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. تا اینکه روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن. گفت: من از این فرد بدم میآید، فقط بهخاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است.
احترام به شهدا
روزِ همان شبی که قرار بود مجلس عقدش برگزار شود، از تربت حیدریه عازم مشهد بودیم. قرار بود در رباط سنگ تربت حیدریه منتظرش باشیم. با همان لباس کارش آمد. حاج آقای امیریان هم با ما بود؛ اما ناراحتی از سر و رویش میبارید. سید از علت ناراحتیاش پرسید. حاج آقا گفت در خوابگاه جهاد یکی عکس شهید بهشتی را پاره کرده است. سید خیلی ناراحت شد. همانجا ما را پیاده کرد و گفت: من تا تکلیف این شخص را مشخص نکنم، مجلس عقد نمیروم. سی کیلومتر راه راه برگشت. رفته بود و آن شخص را پیدا کرده بود و گفته بود: همکاری شما با جهاد همین جا تمام میشود. ما نیازی بهکسی که عکس شهید بهشتی را پاره کند، نداریم.
سادهزیستی
روزی که آقا سید به خواستگاریام آمدند، در شروع صحبت گفت: ما برای رضای خدا ازدواج می کنیم. زندگی ما با سایرین فرق دارد. در زندگی من نه خانهای خواهی دید و نه ماشین و نه حتی سفره عقد آنچنانی. از تو هم میخواهم که جهیزیه زیاد نیاوری. چرا که برای من هیچچیزی مهمتر از ایمان و انسانیت نیست. میگفت: هدف فقط خداست و باید در راه او تلاش و کوشش کنیم. مطمئنا میتوانیم با همین مختصر وسایلی که داریم زندگی کنیم.#
- شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۱۸ ب.ظ