میز اول

تحلیل سیاسی

میز اول

تحلیل سیاسی

آقا مجتبی

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۲۰ ق.ظ

شهدشهود

آقا مجتبی

 

به مناسبت سالروز شهادت سید مجتبی هاشمی

 

نمازت را خواندهای؟

نماز و دعایی می‌خواند دیدنی بود. از اعماق وجودش بود. فقط دوست داشتی گوشه‌ای بنشینی و نماز خواندنش را تماشا کنی. گاه پیش می‌آمد که دعای توسل یا کمیل را خودش می‌خواند. عجب شور و حالی ایجاد می‌کرد. خرمشهر هنوز سقوط نکرده بود. داخل خانه‌ها را تونل مانند، به هم وصل کرده بودیم و با عراقی‌ها می‌جنگیدیم. سید از من پرسید: محمد! نمازت را خوانده‌ای؟ گفتم: این حرف‌ها چیست؟ خدا هم وسط این گیر و دار از ما نماز نمی‌خواهد. گفت: بلند شو نمازت را بخوان تا اگر طوریت شد شهید از دنیا رفته باشی. گفتم: اگر نماز خواندم و وسط نماز طوریم شد چه کنم؟ گفت خیالت راحت. در قنوت نماز بودم که خمپاره‌ای افتاد وسط حیاط و در شیشه‌ای خانه هزار تکه شد؛ اما چیزیم نشد. وقتی سید آمد و منظره و سلامت مرا دید، گریه‌اش گرفت. خودش هم شروع کرد به نماز خواندن دوباره.

 برای ادامه متن کلیک کنید.

احساس تکلیف

سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود . شب‌ها من که می‌خواستم ساعت ۱۰ به خانه بروم، می‌گفت خیالت راحت، من هستم. تا صبح به کمیته‌های دیگر هم سرکشی می‌کرد و گزارش جامعی ارائه می‌داد. یک بار گفتم: آقا مجتبی! رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور. گفت: به‌جدم قسم! تا زمانی که صدام هست و تکلیف جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس می‌روم و فروشندگی می‌کنم. آخر هم به خاطر روحیه‌اش نتوانست در شهر بماند. رفت سر وقت جنگ و گروه فدائیان اسلام را راه‌اندازی کرد.

 

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

ذکر روی لب آقا مجتبی «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین» بود. می گفت اگر این ذکر را بگویید خدا شما را حفاظت می‌کند و چیزی‌تان نمی‌شود. چند باری که با او به خط رفتم. خودم دیدم که تیرها می‌آمد؛ ولی به او نمی‌خورد.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۲۰ ق.ظ
  • میز اول