میز اول

تحلیل سیاسی

میز اول

تحلیل سیاسی

۱۷ مطلب با موضوع «یک نفس موعظه» ثبت شده است

یک نفس موعظه

 

انواع شرک     

 

معناى شرک      اهل کـتاب

ابو بصیر مىگوید از حضرت صادق(ع) از معنى قول خداوند پرسیدم که مىفرماید: «یهود و نصارى دانشمندان و عابدان خود را در برابر خداوند پروردگار خود گرفت (31 سوره توبه) در پاسخ فرمود: «به خدا این دانشمندان و عابدان آنها را به پرستش خودشان دعوت نکردند و اگر هم مىخواندند، آنها نمىپذیرفتند؛ ولى به نظر خودشان حرام خدا را براى آنان حلال و حلال خدا را براى آنها حرام کردند و آنها ندانسته و نفهمیده، ایشان را از اینراه پرستش کردند و نیز فرمود: «کسىکه اطاعت کند امر کسى را در معصیت پروردگار، پس او را پرستیده است (کافى-باب الشرک)

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

صفات رذیله، نتیجه شهوترانى

آدمى از وقتى که به‌شعور مى‌رسد و نیک و بد را از یکدیگر تمییز مى‌دهد، بر سر چهارراهى قرار گرفته است؛ تا کدامیک را انتخاب کند. راه‌هائى که او را به‌سوى چهارپایان، درندگان، دیوان یا فرشتگان مى‌کشاند، بدین تفصیل:

اگر آدمى از نخست، راه و روش خود را پیروى از شهوت شکم و ارضاء غریزۀ جنسى و مقدمات آن قرار داد و عقل و شرع و خدا و آخرت را پشت سر انداخت و تمام همت و جنبش او تکمیل این دو جهت شد، در نتیجه با چهارپایان یکى مى‌شود. با این فرق که بهائم، حیوان عالم جسم‌اند و چنین آدمى، حیوان عالم جان و چنان‌چه بهیمه را در عالم جسم مالکى است که هنگام نافرمانى او را شکنجه مى‌کند؛ چنین آدمى را نیز در آخرت صاحبى است که همان مالک دوزخ باشد و او را شکنجه‌ها و عذاب‌ها خواهد نمود. و کسى که شأنش شهوترانى شد، صفات پستى در او قهراً پیدا مى‌شود. مانندحرص، بخل، حسد، خباثت، چاپلوسى، بیهوده‌گرى...و براى هریک از این‌ها پس‌ازمرگ شکنجه‌هائى خواهد داشت.

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

نفاق با مردم و دولتها

 

 

نفاق با مردم

از بیمارى‌هاى روانى که اکثر مردم امروز را آلوده ساخته، نفاق با یکدیگر است که در اثر غلبه مادیگرى و فراموش کردن مقام انسانیت و بى‌ایمانى به خدا و بى‌خبرى از سراى جاودان، این خوى شیطانى در دل‌ها رسوخ یافته و همه به آن عادت کرده‌اند و چه رنج‌ها که به واسطه این خوى پلید از یکدیگر مى‌برند و چه سختى‌ها و ناراحتى‌ها که مى‌بینند. زندگى انسانى که باید با انس و الفت باشد به وحشت و نفرت از یکدیگر مبدل شده است. اجتماع بشرى که باید با همکارى و دوستى با یکدیگر باشد به عکس شده، همه با تنافر و تضاد و رقابت نابجا و وحشت از یکدیگر به‌سر مى‌برند و در برخورد با یکدیگر مانند برخورد چهارپایان بلکه درندگان در مقام شکار یکدیگر و نیرنگ زدن و ربودن مال هم هستند و به مانند شیاطین، در ظاهر اظهار موافقت و در باطن درصدد زیان یکدیگرند.

صدق و صفا از بین رفته و به جایش دروغ و خیانت و نقض عهد جایگزین شده است؛ چنان حس خودخواهى بر افراد غالب شده که هرکس راحتى خود و زحمت دیگرى را مى‌خواهد، ثروتمندى خود و تهیدستى دیگران را مى‌طلبد و آبروى خود و بى‌آبروئى دیگران را مى‌جوید. نفاق‌هاى فردى یعنى نفاق زن و شوهر، پدر و فرزند، برادر و خواهر، رحم با رحم، همسایه با همسایه، فروشنده با خریدار، استاد با شاگرد و... بسیار فراگیر شده، به‌طورى‌که حسن ظن و اعتماد به یکدیگر که اساس زندگى بشرى است از بین رفته و هر فردى از نفاق دیگرى رنج‌ها مى‌برد، چنان‌چه دیگرى هم از نفاق او در شکنجه است و اگر اندکى از اهل ایمان یافت شوند که اهل نفاق نیستند و دیگران از آن‌ها در رنج و ناراحتى نباشند؛ خود آن بیچارگان گرفتار شکنجه اهل نفاق هستند.

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

توبه از نفاق

 

 

وقتى که بزرگى گناه نفاق و شدت عذاب و زیانکارى منافق دانسته شد، به حکم عقل، واجب فورى است که شخص منافق از نفاق خود توبه کند و چون نفاق از بى‌ایمانى یا ضعف ایمان است؛ پس باید از کفر و شرک خود پشیمان شده، درصدد تحصیل ایمان و توحید کوشش نماید و به زینت صدق و اخلاص خود را آراسته کرده، ظاهر و باطن خود را یکى سازد.

ظاهر و باطن اگر باشد یکى‌/نیست کس را در نجات او شکى‌

قرآن مجید پس از ذکر عذاب‌هاى منافقین مى‌فرماید: «...مگر کسانى‌که توبه کنند و خودشان را اصلاح نمایند و به خدا بچسبند و دین‌شان را براى خدا اصلاح و خالص نمایند؛ اینان همراه مؤمنین‌اند و خداوند بزودى به مؤمنین پاداش بزرگى مى‌دهد. (نساء، آیه 146)

در این آیه براى توبه از نفاق، اوصاف متعدد و دشوارى ذکر فرموده که ریشه‌هاى نفاق، جز به این اوصاف خشک نمى‌شود: 1) توبه: یعنى رجوع از کفر و شرک به ایمان به خدا 2) اصلاح: یعنى توب؟ تنها کافى نیست، مگر درصورتى‌که خود و اعمالش را اصلاح نماید. 3) اعتصام به حق: یعنى اصلاح هم‌سودى ندارد، مگر این‌که به خدا اعتصام جوید؛ یعنى از کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) پیروى کند. زیرا راهى به‌سوى خدا نیست، مگر راهى که خودش معین فرموده است. 4) اخلاص: یعنى اعتصام به خدا در صورتى نافع است که دین‌شان را براى خدا خالص کنند.

 

گناهان قلبى چارهاش سختتر است

سرّ این مطلب آن است که گناهان قلبى که جایش ذات انسانست مانند نفاق، سخت‌تر و چاره‌اش مشکل‌تر است از گناهانى که با جسم انجام مى‌گیرد مانند زنا و سرقت. زیرا در گناهان جسمى همان حسرت و پشیمانى حقیقى و در مثل سرقت، پس دادن مال به صاحبش در پاکى از آن گناه کافى است، ولى در گناه قلبى مانند نفاق، حسرت و پشیمانى تنها کافى نیست و تاریکى دل به این ترتیب برطرف نشدنى است، مگر با طى مراحل ذکر شده در آیه. مثلا کسى‌که چندى از عمرش در ریاکارى بوده و پشیمان گردیده است، این پشیمانى تنها او را پاک نمى‌کند و بیمارى دلش را شفا نمى‌دهد، بلکه واجب است حالش را اصلاح کرده و از همان راهى که پروردگار مقرر فرموده، به او اعتصام جوید و نزدیک شود و آن انجام واجبات و ترک محرمات است. بنابراین باید تمام عباداتى که به‌سبب ریاء باطل و فاسد بوده، دوباره با اخلاص کامل انجام دهد.

 

دستورالعمل اخلاص

براى مخلص شدن باید جز نماز جماعت و پرداخت زکات واجب و حج که دستور رسیده آن‌ها را آشکارا انجام دهند، سایر عبادات را مدتى پنهان از خلق انجام دهد؛ خصوصا انفاق‌هاى مالى را طورى بدهد که جز خدا کسى نفهمد، تا به‌تدریج اقتضاى ریاکارى و نمایش به خلق از دلش بیرون رود. تا به جائى برسد که مدح و ذم خلق در نظرش مساوى باشد و هیچ‌کدام در او اثرى نگذارد.# (کتاب قلب سلیم، آیت الله دستغیب، ص 70-73)

 

یک نفس موعظه

چاره نفاق

 

 

منافق باید بداند که در این رفتارش سودی نکرده و جز به خودش به کسی زیانی نرسانده است؛ زیرا پروردگار جهان که دانای آشکار و نهان است هرگز او را به‌خاطر ظاهر فریبنده‌اش جزء اهل صدق قرار نخواهد داد، بلکه او را برای خباثت باطن‌اش و تظاهر به صلاحش به اسفل‌السافلین جهنم می‌فرستد و در حقیقت به خودش دروغ گفته و نیرنگ زده: «با خدا و مؤمنین نیرنگ می‌زنند درحالی‌که نیرنگ نمی‌زنند مگر با خودشان و نمی‌فهمند.» (بقره، 9)

 برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

نفاق با مردم

 

 

نفاق با مردم، یعنى دوروئى و دوزبانى، به این شکل که در حضور کسى او را مدح و ستایش مى‌کند و به او اظهار دوستى و نیک‌خواهى مى‌نماید و در غیابش برخلاف آن است؛ یعنى او را مذمت مى‌کند و درصدد اذیت و آزارش برمى‌آید. یا اینکه میان دو نفر که باهم دشمن‌اند آمدوشد کند و با هریک در دشمنى دیگرى؛ موافقت نماید و او را بر عداوت دیگرى تحسین نماید و چنین وانمود کند که او را در دشمنى با آن شخص، یارى‌کننده است.

ناگفته نماند که اگر با هریک از این دو نفر تنها اظهار دوستى کند، بدون اینکه در دشمنى با دیگرى موافقت و تحریکى داشته باشد؛ نفاق نیست. چنانچه اگر با شخص پست و شریر در حضورش اظهار دوستى و موافقت کند، (درحالى‌که در دلش چنین نیست) تا از شرش محفوظ بماند؛ نفاق نیست، بلکه از موارد تقیّه است که در بعضى موارد واجب نیز مى‌باشد.

 برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

نفاق

 

 

یکى از بزرگترین گناهان قلبى و سخت‌ترین بیمارى‌هاى روانى که صاحبش را از عالم انسانیت به‌کلى ساقط مى‌سازد و جزء شیاطین و لایق پست‌ترین درکات مى‌سازد؛ نفاق مى‌باشد. در قرآن مجید «جاى ایشان را در قعر جهنم و پائین‌ترین درکات آتش معین فرموده است» (سوره النساء، آیه 145) پس عذاب منافقین از کفار نیز بیشتر مى‌باشد، چون نفاق بدترین انواع کفر است.

منافق براى بهرهمندى از آثار دنیوى دیندارى، خود را در گفتار و کردار، دیندار نشان مىدهد؛ درحالىکه در دل دیندار نیست. مثلا به زبان شهادتین مىگوید و قرآن و حق بودن قیامت را اقرار مىنماید؛ درحالىکه آنها را باور نداشته و به دل نپذیرفته، بلکه منکر آنها است: «مىگویند به زبانشان چیزى را که در دلشان نیست» (سوره فتح، آیه 11) یا براى جلب دلهاى مردم، جلوى آنها نماز مىخواند، حج مىرود، صدقه مىدهد و... تا او را به دیندارى بشناسند و مدح و ثنایش کنند، تا مورد اعتماد واقع شود. بنابراین در منافق علاوه بر کفر، دروغ، خدعه (نیرنگ) و استهزاء نیز جمع شده است.

 برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

رشتههاى کفر

هرگاه تاریکى کفر و شرک به خدا، دلى را فروگرفت، شعبه‌هائى پیدا مى‌کند از آن جمله انکار رسالت و ولایت و قیامت و از آن جمله حرص به دنیا و بخل و حسادت،ستم،خیانت،جنایت و سایر اخلاق پَست، و از آن جمله گفتارها و کردارهاى ناشایسته، و نتیجۀ کفر و اخلاق زشت و کردارهاى ناپسندش، جز زیان براى خود و دیگران چیزى ندارد. و چون کفر امر عدمى است یعنى همان جهل(بى‌دانشى) است، پس نه اصلى دارد و نه فرعى تا ثمرۀ وجودى که انواع خیرات است داشته باشد.

 

ایمان و کفر؛ همه جا در برابر هم

پس ایمان و کفر ضد یکدیگر و در همه مقامات برابر یکدیگرند؛ یعنى در مقام علم و قبول،مقام اخلاق و ملکات،و مقام اعمال و نتایج و آثار. یعنى ایمان عین علم و کفر عین جهل،قبول حق از فروع ایمان و رد کردن آن از فروع کفر است. چنانچه شکر نعمت از شاخه‌هاى ایمان و کفران نعمت از کفر، بردبارى و سخاوت و دلیرى و... از ایمان و حرص و بخل و حسد از کفر و خلاصه تمام اعمال صالحه از برگهاى ایمان است؛ چنانکه کردار زشت از توابع کفر است.

 

از مؤمن بدى و از کافر نیکى سرنمىزند

اگر پرسیده شود که بنابراین از کافر جز شر و از مؤمن جز خیر سرنمى‌زند، درحالى‌که ما مى‌بینیم از بعضى کفار خیراتى و از برخى اهل ایمان شرورى صادر مى‌شود!

پاسخ این است که هیچگاه خیر حقیقى از کافر سرنمى‌زند و آنچه از آنها دیده مى‌شود، بصورت خیر است. مثلا انفاق و بذل مال وقتى خیر است که اولا آن مال را از راه مشروع به دست آورده باشد و ثانیا در مواردى که عقل و شرع آن را بپسندد کما و کیفا صرف نماید، یعنى اسراف و تبذیر نکند و ثالثا غرض‌اش تنها خداوند باشد. پس اگر براى زیادتى مال یا شهرت یا ثناى خلق باشد، در حقیقت معامله کرده نه اینکه خیرى از او سرزده است. (البته کافرى که کار خیر از او صادر مى‌شود، خداوند به فضل خود مالش را زیادتر مى‌فرماید یا بلائى را از او دور یا عذابش را در آخرت تخفیف مى‌دهد؛ خلاصه عملش بدون پاداش نمى‌ماند چنانچه درباره حاتم طائى رسیده که در جهنم است ولى نمى‌سوزد.)

و اما شرّى که از مؤمن دیده مى‌شود، پس شر حقیقى نیست یعنى از روى انکار خدا و حساب روز جزا سرنزده است، بلکه تصادفا و از روى غلبۀ هوى و هوس و وسوسه شیطان بوده و همان ایمانش او را از این کردار، سخت پشیمان مى‌سازد و در مقام تلافى و تدارک برمى‌آید. اما درصورتى‌که شرورى از او سرزند و از کردارهاى ناروایش ناراحت نشود و پشیمان نگردد، تا در مقام تلافى و تدارک برآید؛ معلوم مى‌شود از کسانى است که ایمان در دلش هنوز جاى نگرفته و تنها بر زبان او است. (قلب سلیم، آیت الله دستغیب، ص49-48

یک نفس موعظه

حقیقت ذکر

 

(به مناسبت صدمین روز رحلت علامه مصباح یزدى)

 

حقیقت ذکر در درون انسان و در قلب او عینیت مى‌یابد و ذکر لفظى، تنها نُمود خارجى همان حقیقت درونى است. ذکر خدا تنها تکرار کلمات نیست، بدون آن که آن کوچک‌ترین نقش و تأثیرى در زندگى انسان داشته باشد، و بدون این‌که گوینده به معنا و مفهوم والاى آن‌ها توجه کند. چگونه ممکن است به یاد دوستى باشیم و در همان حال عملا با او دشمنى بورزیم؟ ! چگونه ممکن است ذکر خدا با اعمالى که در حقیقت دشمنى با خدا است سازگار باشد؟ ! گرچه در برداشت سطحى، ذکر همان ذکر لفظى تلقى مى‌شود، اما توجه به حقیقت ذکر و استعمالات آن در روایات و آیات، معناى حقیقى ذکر، همان توجه درونى و قلبى است و اساساً به یاد کسى بودن، از مقوله لفظ نیست.

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

دفع ضرر محتمل، عقلى است

چون شناختن خدا و پیغمبر و آخرت اموریست که در ندانستن آنها زیان بزرگ و هلاکت همیشگى است و تو احتمال مى‌دهى که شاید این امور درست باشد و در نتیجه گرفتار این بلاهاى طاقت‌فرسا شوى؛ پس به حکم عقل دفع ضرر محتمل (به خصوص) هرگاه طاقت‌فرسا باشد، واجب است. پس عقلا! عذرى در ترک این دانش‌ها ندارند، چنانچه در قرآن مجید مى‌فرماید: «آیا گمان ندارند که برانگیخته خواهند شد براى روز بزرگى» (یعنى قیامت) َلا یظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیوْمٍ عَظِیمٍ ؛ سورۀ المطففین آیه 4 و 5)

یعنى هرچند علم به قیامت ندارند همین گمان (یا احتمال) به حکم عقل کافى است در لزوم دانستن آنچه در ندانستن آن زیان بزرگى است. (و در پرهیز از آنچه انجام دادنش موجب عذاب است و از آن جمله کم‌فروشى است در مورد آیه شریفه اشاره شده در بالا)

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

روش مواجهه صحیح با منکرین عقاید حقه

چون شخص منکر، گرفتار خودبینى و خودخواهى و جهل مرکب است؛ باید پردۀ غفلتش را برداشت و او را به حالش آشنا کرد که اینک در حال شک و تردید هستى و اگر به عقل و وجدانت مراجعه کنى آیا احتمال نمى‌دهى که شاید دینداران درست بگویند و بى‌دینان به خطا رفته باشند؟ آیا احتمال نمى‌دهى جهان را آفریدگارى دانا و توانا باشد، رستاخیز و سراى پاداشى باشد و خلاصه فرمودۀ پیغمبران درست باشد؟ اگر پاسخ منفى داد یقین بدانید دروغ مى‌گوید و نمى‌خواهد راهنمائى بشود او را باید به خودش واگذاشت و اگر انصاف داد و راست گفت که بلى احتمال مى‌دهد باید به او گفت:

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

انواع کفر

ↆ برای ادامه متن کلیک کنید.

یک نفس موعظه

شگفتى از بىخبرى انسان

 

چقدر جاى شگفتى است که انسان براى سلامتى تن و رهایى از بیمارى‌هاى بدن کوشش‌ها مى‌کند و از صرف دارائى و خوردن داروهاى تلخ و جراحى و غیره پرهیز و دریغ ندارد ولى براى سلامتى دل و شفاى بیمارى‌هاى روانش که هزاران مرتبه بالاتر است، جنبش نمى‌کند و خبرهاى خدا و رسول از بیمارى و درمانش را ندیده و نشنیده گرفته و به رنج‌هائى که در دنیا از آن بیمارى‌ها مى‌برد مى‌سازد و عذاب‌هائى که در آخرت براى او آماده شده است از خود دور مى‌بیند یا باور ندارد. آیا گفته‌هاى خدا و پیغمبر به اندازه گفته یک دکتر ایجاد احتمال ضرر در او نکرده است؟ یعنى بگوید شاید این بیمارى‌هاى هلاک‌کننده درست باشد و تا وقت باقى است در معالجه آن‌ها بکوشد چون جلوگیرى از زیان بزرگ هرچند محتمل باشد عقلا واجب است.

واى از ساعت مرگ که پرده غفلت برداشته شود و آدمى خودش و بیمارى‌هایش را دریابد و راه چاره را بسته ببیند آنگاه هرچه ناله کند و افسوس خورد که در محضر پروردگار چه‌ها کردم فایده ندارد.

روی دکمه ادامه مطلب کلیک کنید....

یک نفس موعظه

پاسخ به شبهه

 

(گناهان قلبى غیر اختیارى است و بشر توانایى جلوگیرى از آنها را ندارد)

 

 

بعضى در اثر کمى دانش خیال مى‌کنند گناهان قلبى امورى است غیر اختیارى و مى‌گویند جلوگیرى از آن‌ها از توانائى بشر بیرون است؛بنابراین مورد تکلیف و مؤاخذه الهى نیست. بعضى دیگر گفته‌اند این‌ها اموریست اخلاقى و حرمت شرعى آن معلوم نیست.

گوینده این حرف خیال کرده است گناهان قلبى همان خاطرههاى ناروائى است که بىاختیار به دل انسان مىگذرد و نمىشود آنها را به خود راه نداد و بدون تردید اینها مورد تکلیف و بازخواست نخواهد بود. درحالىکه گناهان قلبى غیر از خطورات است، بلکه امور ثابتى است که جایش دل است و شخص مىتواند آنها را در دل خود جا ندهد یا اگر باشد از دلش بیرون کند. مثلا شما مىبینید شخص مسلمانى در مغازه شرابفروشى ایستاده، به دلتان مىگذرد این شخص شرابخوار است و مىخواهد شراب بخرد این خاطره البته بدون اراده شماست، لکن پس از آن مىتوانید این خاطره ناروا را در دل جا دهید و به آن شخص بدبین شده او را فاسق بدانید و در این حال به گناه قلبى که همان گمان بد به مسلمان است، مبتلا شدهاید. چنانکه مىتوانید فورا آن خاطره را از شیطان دانسته و کار مسلمان را حمل به صحت کنید، یعنى بگوئید شاید کار دیگرى دارد و کسى را مىخواهد ببیند و مثل آن، و چیزى در دل خود جا ندهید.

یا مثلا نعمت تازهاى در شخصى مىبینید و بهخاطرتان مىگذرد چرا این نعمت به او رسیده، اگر فورا این خاطره را از شیطان دانستید و به نور ایمان و دانش، آنرا از خود دور کرده و با خود گفتید؛این نعمت را خدا به او داده و چنین صلاح دانسته و ایراد به کار خدا کفر است و او قادر است مثل آن یا بهتر از آنرا به من بدهد، در اینجا چیزى بر شما نیست و آن خاطره بخشوده شده است. اما اگر آن خاطره را در دل جاى داده و آرزوى گرفته شدن آن نعمت را از آن بیچاره در دل نگهداشتید؛در این حال به گناه قلبى که حسد است مبتلا شدهاید. یا مثلا از گفتار یا رفتار کسى ناراحت شده آزار مىبینید در این حال با اینکه مىتوانید آنرا نادیده گرفته و ببخشید یا تلافى به مثل کنید اگر دشمنیاش را در دل جاى داده، در مقام تلافى کردن به بالاتر از آنچه از او دیدهاید برآیید مبتلا به گناه قلبى حقد و کینه مسلمان شدهاید. چنانچه مىبینید در هریک از این سه مثال، سوءظن، حسد و حقد چیزهائیست که در دل ثابت است و (حدوثا و بقاء ) تحت اختیار است یعنى شخص مىتواند نگذارد در دلش جا بگیرد و پس از پیدایش آن مىتواند برطرفش سازد، اما خاطره نخستین هرچند کفرآمیز باشد، چون اختیارى نیست گناهى ندارد. (قلب سلیم، آیت الله دستغیب، ص20-22)#

 

یک نفس موعظه

توصیههای آیت الله قاضی

در مورد سه ماه رجب، شعبان و رمضان

 

 

ای برادران عزیز؛ آگاه باشید! که ما در قرقگاه زمانی (ماه‌های رجب، شعبان و رمضان) داخل شده‌ایم. همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرّمات اجتناب نمود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هوشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد. پس حال که چنین است، قبل از هرچیز، آن‌چه‌که بر ما واجب و لازم می‌باشد، توبه ایست که دارای شرایط لازم است و پس از توبه، واجب‌ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!

و امّا دستورالعمل این سه ماه:

1.   نمازهای فریضه خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن‌را به جا بیاورید.

2.   و امّا در مورد نافله شب: انجام دادن آن در نظر مؤمنان و سالکان حضرت معبود، از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز به جا آوردن آن نیست.

3.   بر شما باد به قرائت قرآن در نافله‌های شب! که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، زیرا قرائت قرآن؛ شراب مؤمنان است.

4.   بر شما باد به مداومت سجده یونسیه و گفتن ذکر یونسیه در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.

5.   بر شما باد به زیارت مشهد اعظم، که مراد همان حرم مطهّر امیرمؤمنان(ع) و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرّفه اهل‌بیت(ع) و مساجد معظّمه، مانند: «مسجد الحرام» و به‌طور کلّی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی است در آب دریا!

6.   هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدّیقه(س) را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است.

7.   یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک إلی الله، دعا برای فرج حضرت حجّت(عج) در قنوت «وَتْر» است. بلکه باید در هر روز و در همه اوقات و همه دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا نمود.

8.   قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعه کبیره» در روز جمعه.

9.   قرائت قرآن حتماً کمتر از یک جزء نباشد.

10. دیدار و زیارت برادران نیکوکار؛ زیرا به راستی آن‌ها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از تنگناها و عقبات نفس عبور می‌دهند.

11.     به زیارت اهل قبور ملتزم باشید؛ ولی نه به‌صورت مداوم و همه روزه (مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد) و نباید زیارت قبور در شب واقع گردد. (ماهنامه موعود شماره 161)